تاريخ : سه شنبه سی و یکم فروردین ۱۴۰۰ | 23:47 | نویسنده : محمد رسولی

شخصیت شناسی- ویلیام گلاسر، ماشین رفتار در تئوری انتخاب 

ویلیام گلاسر - نظریه انتخاب و ماشین رفتار

 

شاید قبل از ورود به بحث رفتار و ماشین رفتار، مروری کوتاه به یکی از نوشته‌های گرگ منکیو، اقتصاددان آمریکایی روس تبار، جذاب و کاربردی باشد. او در وبلاگ اقتصادی خود، مطلب جالبی مطرح می‌کند:

در هر حوزه علمی، برای اینکه شناخت بهتری از جغرافیای آن علم داشته باشیم و حد و حدود آن را بدانیم، خوب است فهرستی از کلمات کلیدی آن علم آماده کنیم. خود او در حوزه اقتصاد کلان، فهرستی دو کلمه‌ای (عرضه – تقاضا) و همینطور فهرستی پنج کلمه‌ای و ده کلمه‌ای معرفی می‌کند.

اگر بخواهیم به سُنَّت منکیو، در حوزه روانشناسی چنین کاری انجام دهیم، شاید در مورد فهرست دو کلمه‌ای اتفاق نظر وجود نداشته باشد، اما یک کلمه هست که به احتمال زیاد، عموم روانشناسان بر حضور آن در فهرست پنج کلمه کلیدی تاکید دارند: رفتار

اما مسئله به اینجا ختم نمی‌شود. اگر چه عمده روانشناسان، رفتار را یکی از کلیدی‌ترین واژه‌های این حوزه می‌دانند، اما در مورد مفهوم این لغت، اتفاق نظر جدی وجود ندارد.

رفتار از دیدگاه ویلیام گلاسر در نظریه انتخابتعریف گلاسر از رفتار در حدی با تعریف عمومی متعارف از رفتار فاصله دارد که گلاسر ترجیح می‌دهد برای ایجاد تمایز با معنای متعارف، آن را «Total Behavior» یا رفتار کلی بنامد. او برای اینکه تصویری را که از «رفتار» در ذهن دارد، شفاف‌تر کند از استعاره‌ای به نام «ماشین رفتار» استفاده می‌کند.

ما در سلسله درس‌های نظریه انتخاب، ترجیح می‌دهیم به جای «رفتار کلی» از همان واژه‌ی رفتار استفاده کنیم و به جای چیزی که در زبان محاوره به آن رفتار گفته می‌شود،‌ از لغت «عمل» استفاده خواهیم کرد.

ماشین رفتار در نظریه انتخاب ویلیام گلاسر

گلاسر رفتار را شامل چهار بخش می‌داند که هر یک از آنها یکی از چهار چرخ ماشین رفتار را تشکیل می‌دهند:

فکر (تحلیل کردن، استدلال کردن، خیال‌پردازی و …)

عمل (راه رفتن، خندیدن، فریاد زدن، حرف زدن)

فیزیولوژی (عرق ریختن، لرزش بدن، سردرد و …)

احساس (غم، شادی، ناامیدی و …)

ما معمولاً رفتار را با عمل یکسان فرض می‌کنیم و آن را محدود به عمل می‌دانیم. به عنوان مثال می‌گوییم: «چون افسرده بودم، مدتی جواب تلفن دوستانم را ندادم». انگار که افسردگی خارج از انتخاب و اختیار من بوده و حالا که در این شرایط قرار داشته‌ام، رفتاری که از خودم نشان دادم، قطع موقت ارتباط با دوستان بوده است.

اما گلاسر «افسرده بودن» را هم مانند «قطع کردن ارتباط» بخشی از رفتار می‌داند. شاید اگر گلاسر می‌خواست گرامر و زبان خاص خودش را انتخاب کند، می‌گفت:

تصمیم گرفتم افسردگی کنم و ارتباطم را با دیگران قطع کنم!

کمی به تصویر بالا نگاه کنید. در ماشین رفتار هم مانند هر ماشین دیگری، چرخ‌های جلو عموماً همراستا هستند و نمی‌توانند اختلاف زاویه زیادی با هم داشته باشند. چرخ‌های عقب‌ هم موازی هم هستند و در انتخاب مسیر حرکت، تابع چرخ‌های جلو خواهند بود.

این برخلاف نگاه عادی ما به رفتار است. ما معمولاً فیزیولوژی و احساس را مستقل از رفتار می‌دانیم و حتی خیلی وقت‌ها منشاء رفتار می‌دانیم.

 فرض کنید من به تشخیص پزشک به بیماری افسردگی گرفتار هستم.

دارو مصرف می‌کنم و اعضای خانواده و دوستان نزدیکم هم از این ماجرا اطلاع دارند. همیشه حالم را می‌پرسند. در جمع دوستان بیشتر ملاحظه‌ام را می‌کنند. دوست دارند هر وقت در جمع آنها هستم، شوخی و شادی و خنده وجود داشته باشد.

پس از مدتی، دوباره به پزشک مراجعه می کنم و او، میزان مصرف داروی من را به تدریج کاهش داده و پیشنهاد می‌کند که پس از شش هفته، می‌توانم مصرف دارو را قطع کنم.

چند روز اول، خانواده و دوستان و اطرافیان، خوشحال می‌شوند. هر جا حرف می‌شود همه خدا را شکر می‌کنند که من به روند عادی زندگی بازگشته‌ام. اما یک اتفاق عجیب افتاده. من دیگر آن توجهی را که در گذشته دریافت می‌کردم، دریافت نمی‌کنم. دیگر در مرکز نگاه دیگران نیستم. شده‌ام یک نفر مثل بقیه.

 اینجاست که افسردگی به سراغ من می‌آید. دوباره عوارض افسردگی را نشان می‌دهم. بیشتر می‌خوابم. چهره‌ام مانند گذشته سرحال نیست. دارو می‌خورم و می‌گویم که چقدر لازم داشتم و الان حالم بهتر است. موسیقی‌های دیگری گوش می‌دهم. سبک نگارشم در شبکه‌های اجتماعی تغییر می‌کند و دوباره، روزهای خوش افسردگی باز می‌گردد!

افسردگی برای من، محبت و جلب توجه به ارمغان می‌آورده و الان که آنها را از دست داده‌ام، به این شیوه – آگاهانه یا ناخودآگاه – دوباره برای به دست آوردن آن محبت و جلب توجه دیگران تلاش می‌کنم.

پس از شناخت تعریف ویلیام گلاسر از رفتار و ماشین رفتار، شاید بهتر بتوانیم درک کنیم که چرا گلاسر می‌گفت:

ویلیام گلاسر، نظریه انتخاب و گرامر گلاسر



تاريخ : شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۰ | 22:11 | نویسنده : محمد رسولی

نظریه انتخاب 

   ویلیام گلاسر و کارها و کتاب‌هایش را می‌توان جزیره‌ای در دنیای روان شناسان و روانپزشکان دانست.

   او که خود درس‌خوانده‌ی روانپزشکی است، از منتقدان جدی روانپزشکی و الگوهای رایج درمان با دارو توسط روانپزشکان است.

گلاسر همچنین معتقد است روانپزشکان با فاصله گرفتن از الگوهای درمان مبتنی بر مشاوره و تأکید بر درمان شیمیایی از درمان ریشه‌ای بیماری‌ها فرار کرده و صرفاً به مدیریت عوارض بیماری‌ها می‌پردازند.

طبیعتاً می‌توانید حدس بزنید وقتی فردی، بخش عمده‌ای از جامعه‌ی حرفه‌ای را که خود به آن تعلق دارد، نقد و نفی می‌کند، جامعه‌ی حرفه‌ای هم به او روی خوش نشان نمی‌دهد.

ویلیام گلاسر و تئوری انتخاب

گلاسر از سال ۱۹۶۲ با نوشتن مقاله‌های جدی، دیدگاه‌های خود را در زمینه‌ی مشاوره، روانشناسی و روانپزشکی مطرح کرد و تا سال ۲۰۱۳ که در ۸۸ سالگی فوت کرد، به نوشتن و آموزش ادامه داد.

معروف‌ترین کتاب او، نظریه انتخاب یا Choice Theory نام دارد که به شهرتی جهانی دست یافته است. سایر کتاب‌ها و مقاله‌هایش هم که قبل از این کتاب یا پس از آن نوشته شده‌اند، از نظر مفهوم و پیام، به بحث تئوری انتخاب بسیار نزدیک هستند.

این نزدیکی در حدی است که تقریباً هر یک از مقاله‌ها و نوشته‌های او را به انتهای کتاب تئوری انتخاب اضافه کنید، باز هم ناهماهنگی چندانی در کلیت کتاب به وجود نخواهد آمد و احساس می‌کنید که هنوز، پیوستگی کافی بین مطالب وجود دارد.

کتاب نظریه انتخاب - ویلیام گلاسر - تئوری انتخاب می‌کوشد سیستم کنترل درونی را در ما انسان‌ها تقویت کند

ویلیام گلاسر در فصل چهارم کتاب نظریه انتخاب با عنوان Total Behavior یا رفتار کلی بر این نکته تأکید دارد که:

 

تقریباً همه‌ی رفتارهای مهم ما از جنس انتخاب هستند.

  در این‌جا واژه‌ی رفتار، صرفاً در ساختن و مدیریت رابطه‌ها، تصمیم‌های روزمره و انتخاب‌هایی که آشکارا و آگاهانه انجام می‌دهیم خلاصه نمی‌شود.           

 حتی افسردگی یا اندوه هم یک رفتار انتخابی هستند؛ رفتاری که هر چند ناآگاهانه، اما بر اساس تحلیل منافع و دستاوردها و هزینه‌ها، اتخاذ و انتخاب می‌شود.

به همین علت، افسردگی کردن در مقایسه با اصطلاح افسرده بودن، دقیق‌تر است.

 

  گلاسر در همه‌جای کتاب خود و نیز در آموزش‌ها، مقالات و مصاحبه‌ها، تأکید می‌کند که ما انسان‌ها، معمولاً‌ سهم انتخاب‌های خود را ناچیز می‌شماریم و حتی نادیده می‌گیریم.

  حتی مروری کوتاه بر نوشته‌ها و حرف‌های گلاسر نشان می‌دهد که  مبنای کلی نظریه انتخاب بر بحث مرکز کنترل درونی استوار است. 

   خود گلاسر هم در یک مصاحبه توضیح می‌دهد که: «همه‌ی نظریه انتخاب در مرکز کنترل درونی خلاصه نمی‌شود، اما بخش قابل‌توجهی از نظریه انتخاب، به درونی شدن مرکز کنترل توجه دارد.»

  گلاسر حتی در کتاب واقعیت درمانی (Reality Therapy) نظریه‌ی خودش را نظریه کنترل نامید و بعد‌ها بود که نام نظریه‌اش را به نظریه انتخاب تغییر داد.

رابطه‌های نزدیک و شادمانی

   گلاسر در تئوری انتخاب، توجه ویژه‌ای به بحث رابطه های نزدیک و نیز شادمانی انسان‌ها دارد.

   افزایش رضایت، بهبود کیفیت روابط و نیز افزایش شادمانی و مسئولیت پذیری انسان‌ها از جمله کلیدواژه‌هایی هستند که به‌صورت گسترده در نوشته‌ها و تحلیل ‌های او به چشم می‌خورند.

   او انسان را بیش از هر چیز، موجودی اجتماعی می‌داند که به عشق و وابستگی نیاز دارد و پس از نیاز به زنده‌ماندن و بقا به عنوان پایه‌ای‌ترین نیاز انسان،  تعلقات و روابط شخصی، مهم‌ترین عامل شادی و ناشادی ما محسوب می‌شوند. 

    گلاسر معتقد است که در بلندمدت، تنها مشکل جدی که می‌تواند در زندگی انسان وجود داشته باشد و باقی‌ بماند، مشکل «رابطه» است: رابطه با دوستان، نزدیکان، شغل و محیط اطراف.

   به همین علت، اگر انسانها میخواهند زندگی سالم‌تری داشته باشند، باید برای مدیریت و بهبود روابط خود وقت بگذارند.

سلامت روانی و بیماری روانی

    یکی از بحث‌برانگیزترین بخش‌های الگوی فکری ویلیام گلاسر، نگاهش به بحث بیماری‌های روانی است.

      او سهم تعادل شیمیایی بدن و ژنتیک را در بیماری‌های انسان، بسیار ناچیز می‌شمارد (جز در مواردی استثنایی مانند پارکینسون و آلزایمر). هم‌چنین الگوهایی مثل DSM (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی) را اصلاً جدی نمی‌گیرد.

  گلاسر تأکید دارد که باید به جای درمان بیماری های روانی به بهبود و ارتقاء سلامت روانی توجه کنیم.

   این حرف‌ها البته در میان روانشناسان و روانپزشکان تازه نیست و روانشناسی مثبت گرا و کسانی مانند مارتین سلیگمن و کریستوفر پترسون بارها به این بحث پرداخته‌اند.

اما از آن‌جا که پشتوانه‌ی علمی گلاسر به اندازه‌ی پشتوانه‌ی علمی امثال پترسون و سلیگمن نیست؛ و نیز این‌که حرف‌هایش بیشتر بر تجربه‌ی تعامل او با بیمارانش استوار است؛ و البته لحن تند و قطعیتی که در نوشته‌ها و حرف‌هایش به‌کار می‌گیرد، مورد استقبال جامعه‌ی روان شناسان و روانپزشکان قرار نگرفته است.

دکتر گلاسر، تمام فعالان حرفه‌ی روانپزشکی را شارلاتان‌هایی معرفی می‌کند که توسط نسل قبل [معلمان‌ و اساتیدشان] شستشوی مغزی داده شده‌اند.



تاريخ : چهارشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۰ | 12:10 | نویسنده : محمد رسولی

 تحلیل رفتار متقابل

تحلیل رفتار متقابل چیست؟

تحلیل رفتار متقابل نظریه‌ای است در مورد شخصیت و و روش منظمی است برای روان درمانی به منظور رشد و تغییرات شخصی. این تعریفی است که به وسیله انجمن بین‌المللی تحلیل رفتار متقابل ارائه شده است. اریک برن این نظریه را در دهه پنجاه میلادی پایه‌گذاری کرده است. در میان دیدگاه‌های مختلف روانشناسی، تحلیل رفتار متقابل از نظر عمق تئوری و کاربرد وسیع و متنوع آن بسیار برجسته است. تحلیل رفتار متقابل به عنوان نظریه شخصیت تصویری از ساختار روان شناختی انسان ها به ما ارائه می‌دهد. به این منظور از یک الگوی سه بخشی به عنوان الگوی حالات نفسانی خود استفاده می‌کند. همین الگوی شخصیتی به ما کمک می‌کند تا دریابیم انسان‌ها چگونه عمل و رفتار می‌کنند و اینکه چگونه شخصیت خود را در قالب رفتارهایشان آشکار می‌سازند.

تحلیل رفتار متقابل همچنین نظریه‌ای برای ارتباطات ارائه می‌دهد که می‌تواند برای تجزیه و تحلیل سازمان‌ها و مدیریت نیز به کار رود. تحلیل رفتار متقابل در مورد پیش‌نویس‌های زندگی نیز صحبت می‌کند. مفهوم پیش نویس در زندگی بیانگر این است که چگونه الگوهای کنونی زندگی ما ریشه در دوران کودکی مان دارند. در چارچوب پیش نویس زندگی، تحلیل رفتار متقابل توضیحاتی را ارائه می‌دهد که چگونه شیوه‌های زندگی دوران بزرگسالی ما بازنوازی همان روش‌های دوران کودکی ما است؛ حتی اگر این بازنوازی نتایجی را به بار آورد که موجب دشمنی با خود شود و یا بسیار دردناک باشد.

در حوزه کاربرد علمی تحلیل رفتار متقابل یک نظام روان درمانی را به ما معرفی می‌کند و در نتیجه در درمان انواع اختلالات روانی از مشکلات روزانه گرفته تا روان پریشی‌های عمیق به کار می رود. این نظریه روش‌های درمانی برای درمان فردی، گروهی، زوجی و خانوادگی ارائه می‌دهد.

خارج از حوزه درمانی تحلیل رفتار متقابل در مراکز آموزشی نیز کاربرد دارد و به آموزگاران و دانش آموزان کمک می‌کند در وضعیت ارتباطی روشنی قرار بگیرند و از برخوردهای بی فایده و مخرب پرهیزند. این نظریه برای مشاوره نیز بسیار مناسب است. این نظریه در مدیریت آموزش ارتباطات و تجزیه و تحلیل سازمان‌ها وسیله بسیار نیرومندی است.

به طور کلی تحلیل رفتار متقابل در هر کجا که افراد حضور داشته باشند و در هر زمینه‌ای که نیاز به درک افراد، روابط و ارتباطات باشد می‌تواند به کار رود.

 

نظریه های اساسی تحلیل رفتار متقابل

پایه و اساس نظریه تحلیل رفتار متقابل مبتنی بر چند نظریه کلیدی است که تحلیل رفتار متقابل را از سایر دیدگاه‌های روانشناسی متمایز می سازند.

الگوی حالات نفسانی والد، بالغ و کودک

اساسی‌ترین نظریه تحلیل رفتار متقابل الگوی حالات نفسانی است. یک حالت نفسانی مجموعه‌ای از رفتارها، افکار و احساسات مربوط به هم است که به وسیله آن، بخشی از شخصیت، خود را در یک زمان به خصوص نمایان می‌سازد.

این الگو سه حالت نفسانی متفاوت و مجزا را به تصویر می‌کشد.

اگر رفتار، افکار و احساس های من در واکنش به مسائل، این زمانی این مکانی باشد و از تمام منابع توانایی‌هایم به عنوان یک فرد بزرگسال بهره گیرم، در حالت نفسانی بالغ خود قرار دارم. زمان‌هایی ممکن است که رفتار، افکار و احساس‌های من درست شبیه یکی از والدین یا کسانی که جایگزین آنان بودند باشد. در این صورت من در حالت نفسانی والد خود قرار دارم.

گاهی نیز ممکن است رفتار، افکار و احساس‌هایم درست مانند زمانی باشد که کودک بودم. در این صورت در حالت نفسانی کودک خود قرار دارم.

روابط متقابل؛ نوازش، سازماندهی زمان

اگر من با شما ارتباط برقرار کنم، می‌توانم از هر یک از سه حالات نفسانی خود که انتخاب می‌کنم شما را مورد خطاب قرار دهم و شما نیز می‌توانید با هر یک از حالات نفسانی خود پاسخ دهید. این تبادل ارتباطی یک رابطه متقابل نامیده می‌شود.

زمانی که من و شما در یک رابطه متقابل قرار می‌گیریم، من با علائم رفتاری خاص خودم حضور شما را درک می‌کنم و شما نیز با علائم رفتاری خود حضور من را درک می‌کنید. به زبان تحلیل رفتار متقابل هر نوع عملی که درک حضور دیگری در آن وجود داشته باشد، نوازش نامیده می‌شود. انسان‌ها برای اینکه بتوانند حالت خوب روحی، روانی و جسمی خود را حفظ کنند، نیاز به نوازش دارند. وقتی که افراد به صورت گروهی یا دو نفری با یکدیگر در رابطه متقابل قرار می‌گیرند اوقات خود را به شکل های مختلف خاصی، که می‌تواند تقسیم بندی و تحلیل گردد، می‌گذرانند. این همان چیزی است که ما در تحلیل رفتار، تحلیل سازماندهی زمان می‌نامیم.

پیش نویس زندگی

هر یک از ما در دوران کودکی داستان زندگی خود را می‌نویسیم. این داستان آغاز، میانه و پایانی دارد. ما طرح اساسی این داستان را در دوران کودکی، قبل از آنکه بتوانیم بیش از چند کلمه ادا کنیم می‌نگاریم. وقتی کمی بزرگتر شدیم جزئیات بیشتری به این داستان اضافه می‌کنیم. عمده این داستان تا ۷ سالگی نوشته می‌شود. ما می‌توانیم این داستان را بعدها در دوران بزرگسالی مورد تجدید نظر قرار دهیم. ما به عنوان فرد بزرگسال معمولا از داستان زندگی که برای خود نوشته‌ایم آگاهی نداریم؛ با این وجود احتمالاً تا به آخر به انجام آن وفادار خواهیم ماند. بدون آگاهی از داستان زندگی احتمال دارد که زندگی خود را بر اساس آن بنا نموده و به سوی صحنه‌های پایانی که در دوران کودکی نوشته شده است (تصمیمات دوران کودکی) پیش رویم. داستان زندگی که ما از آن آگاهی نداریم در نظریه تحلیل رفتار متقابل پیش نویس زندگی نامیده می‌شود.

در تحلیل پیش نویس زندگی، از مفهوم آن در می‌یابیم که چگونه افراد می‌توانند ناآگاهانه برای خود مشکل‌تراشی کنند یا چگونه می‌توانند به حل مشکلات خود بپردازند.

تخریب

ما به عنوان کودکان نوپا متوجه می‌شویم که در خانواده ما احساسات خاصی تشویق می‌شوند؛ در حالی که برخی احساسات دیگر منع می‌گردند. برای به دست آوردن نوازش ممکن است تصمیم بگیریم که فقط احساسات مجاز را حس کنیم؛ مثلا فقط غمگین شویم و احساسات دیگر مانند خشم را نیز به شکل غم ابراز کنیم. این تصمیم به طور ناآگاه گرفته می‌شود. زمانی که ما در دوران بزرگسالی پیش نویس زندگی خود را به اجرا در می‌آوریم، در واقع به طور مستمر احساسات واقعی خود را با احساساتی که در دوران کودکی برای ما مجاز بوده‌اند می‌پوشانیم. این احساسات جایگزین شده، احساسات تخریبی نامیده می‌شوند. اگر ما احساسات سرکوب شده‌ای را تجربه کنیم و به جای بیان آن، آنرا را ذخیره کنیم اصطلاحاً تمبر جمع کرده‌ایم.

بازی‌های روانی

بازی ها عبارتند از یک رشته رفتارهای متقابل تکراری که در آن طرفین رابطه به تجربه احساس‌های تخریبی خود می‌رسند.  این رفتارها معمولا برای به دست آوردن نوازش هستند اما در عوض احساسات منفی را تقویت می‌کنند و مانند ماسک جلوی بروز مستقیم احساسات و افکار را می‌گیرند. اریک برن معتقد است رفتارهای ناسالم نتیجه تصمیمات محدودکننده‌ای است که در کودکی به دلیل علاقه به زنده ماندن گرفته شده‌اند و درواقع همان پیش‌نویس ما هستند. عوض کردن پیش‌نویس زندگی هدف روان درمانی مبتنی بر نظریه تحلیل رفتار متقابل است. برن معتقد بود که این بازی‌ها در خانواده‌ها جاری و ساری هستند. به این معنا که هر خانواده‌ای الگوی بازی‌های منحصر به فرد خود را دارد که نسل به نسل از طریق یادگیری منتقل می‌شود. او بازی‌ها را از نظر شدت به سه درجه تقسیم کرد. به این معنا که هر فرد با الگویی که از خانواده خود می‌آموزد یک بازی واحد را ممکن است با شدت درجه یک، که در نهایت مقداری مشکلات میان فردی ایجاد کند، درجه دو، که منتج به مشکلات عدیده در زمینه‌های مختلف شود، درجه سه که مشکلات جدی از قبیل مشکلات قانونی نظیر زندانی شدن، قتل و ... ایجاد کند، اجرا نماید. این روند رابطه همیشه شامل تغییر نقش است و در آن لحظه‌ای فرا می‌رسد که بازیگران اتفاقی غیر مترقبه، آزاردهنده و ناراحت کننده را تجربه می‌کنند. افراد از اینکه به بازی‌های روانی می‌پردازند آگاهی ندارند. اریک برن برای این بازی‌ها اسم‌های آشنایی انتخاب کرده‌است.

استقلال و خودپیروی

به عنوان افراد بزرگسال برای تشخیص توانایی‌های کامل خود احتیاج داریم که تصمیمات جدیدی در مورد روش‌هایی که در دوران کودکی برای رویارویی با زندگی داشته‌ایم، بگیریم. زمانی که دریابیم این روش‌ها دیگر برای ما کارآیی ندارند ناچاریم که آنها را با روش های جدیدی که کاربرد دارند، جایگزین کنیم. به زبان تحلیل رفتار متقابل ما باید از پیش نویس زندگی خود پا را فراتر نهاده و به آنچه که استقلال نامیده می‌شود دست یابیم.

تکنیک‌ها و روش‌های تحلیل رفتار متقابل، به نوع طراحی شده‌اند که به افراد کمک می‌کنند تا به استقلال و خودپیروی دست یابند. این استقلال و خودپیروی از آگاهی، خود انگیختگی و توانایی برای ایجاد صمیمیت تشکیل شده است و با استفاده از منابع کامل شخصی به عنوان یک فرد بزرگسال توانایی‌های او را برای حل مسئله به کار می‌گیرد.

فلسفه تحلیل رفتار متقابل

تحلیل رفتار متقابل بر اساس فرضیه‌های فلسفی خاصی استوار شده است. این پیش‌فرض‌ها عباراتی درباره انسان، زندگی و هدف‌های تغییراند.

فرضیه های فلسفی تحلیل رفتار متقابل عبارتند از:

�انسان‌ها ذاتا خوب هستند.

�همه توانایی فکر کردن دارند.

�سرنوشت انسان‌ها به دست خودشان تصمیم‌گیری شده است و این تصمیمات را می‌توان تغییر داد.

برگرفته از کتاب تحلیل رفتار متقابل، نوشته ون جونز، یان استوارت

گردآوری: نغمه صیامی