این فقدان محبت پدر – مادری، چیزی را که بعدها اضطراب اساسی “نامید در او پرورش داد که این نمود نفوذ تجارب شخصی او بر نظریه شخصیتش میباشد.
کارن هورناي معتقد بود كه همۀ ما انسانهاي قدرتمندي هستيم و گرايشات رواننژندانه ما صرفا نقابي است كه به منظور مخفي كردن خود حقيقيمان به چهره مي زنيم ولي در اكثر موارد اين کار ضرورتي ندارد. با كنار گذاشتن رفتارهايي كه فكر ميكنيم در برابر آسيبهاي خيالي از ما حمايت ميكنند ميتوانيم شخصيت حقيقيمان را به دست بياوريم. اگرچه هورناي ريشه تضادهاي دروني را دركودكي ميدانست در عين حال مردم را وادار ميكرد تا ابعاد فعلي تمايلات يا عقدههاي رواننژندانه خود را بپذيرند زيرا نميخواست مردم براي رفتارهاي رواننژندانهشان اين بهانه را بياورند كه در كودكي اين اتفاق برايشان افتاده است و پس هيچ تقصيري ندارند. او از طريق مواجه كردن بسياري از خوانندگان خود با چنين حقايقي، آنها را با علت ريشهاي مشكلاتشان آشنا كرد.
اضطراب اساسی
مفهوم بنیادی نظریه هورنای "اضطراب اساسی" است که به صورت "احساس جدایی و درماندگی کودک در دنیایی که بالقوه خصومتگر است" تعریف میکنند. به عقیده وی هر چیزی که رابطه مطمئن بین کودک و والدین را مختل کند میتواند اضطراب ایجاد کند. بنابراین اضطراب اساسی مادرزادی نیست و تحت تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی همچون نگرش سلطهگرانه، فقدان حمایت، فقدان محبت و رفتارهای متغیر میباشد.
کودک درمانده در دنیای تهدید کننده در جستجوی امنیت خاطر است و تنها نیروی محرک رفتار انسان نیاز به سلامت، امنیت و رهایی از ترس است. به نظر هورنای، شخصیت میتواند در سراسر عمر تغییر کند و هیچ چیز در رشد کودک کلیت ندارد. او بر شیوه رفتار والدین و پرستاران با کودک در حال رشد توجه میکند و بیان میدارد که هر گونه گرایش کودک نتیجه رفتارهای اطرافیان است و همه چیز به عوامل محیطی و اجتماعی وابسته است.
نیازهای روان رنجوری
اضطراب اساسی، از رابطه والدین – کودک به وجود میآید. هنگامی که این اضطراب تولید شده توسط اجتماع یا محیط ظاهر میگردد کودک تعدادی از راهبردهای رفتاری را برای مقابله با احساس ناامنی و درماندگی در خود پرورش میدهد. اگر هر یک از این راهبردهای رفتاری به صورت بخش تثبیت شده شخصیت او درآید یک نیاز روان رنجوری یا نوروتیک نامیده میشود که در واقع یک شیوه دفاع در برابر اضطراب است. او نیازهای روان رنجوری را در سه طبقه دستهبندی کرد:
1. شخصیت مطیع: نیاز به حرکت به سوی مردم، نیاز به تأیید و محبت و نیاز به مونس غالب از مشخصه این دسته است. حرکت به سوی مردم با قبول درماندگی و کوشش برای جلب محبت دیگران میسر میشود.
2. شخصیت جداشده: دوری جستن از مردم، استقلال و کمال از جمله نیازهای اوست. دوری جستن از مردم مستلزم دور ماندن از دیگران و اجتناب از هرگونه موقعیت وابستگی است.
3. شخصیت پرخاشگر: حرکت علیه مردم، ابراز نیاز برای رسیدن به قدرت، استثمار دیگران، کسب حیثیت، برخورداری از تحسین و پیشرفت از جمله نیازهای او به شمار میرود. لازمه حرکت بر علیه مردم خصومت، طغیان و پرخاشگری است.
خودپنداره آرمانی
خودپنداره آرمانی، تصویر غلطی از شخصیت آدمی را ارائه میدهد و مانند نقاب ناکامل و گمراه کنندهای است که مانع از آن میشود که افراد روانرنجور، خود واقعیاش را شناخته و آن را بپذیرند. روانرنجوران با زدن این نقاب بر چهره وجود تعارضات درونی خود را انکار کرده و خود را برتر از آن میبینند که واقعا هستند.
.: Weblog Themes By Pichak :.