تاريخ : یکشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۸ | 21:46 | نویسنده : محمد رسولی

در جایی که ما از آن آمده ایم و جایی که به آن باز خواهیم گشت برای احساس رضایت و شادی نیازی به اندوخته های خود نداریم. هر چیزی که در زمان جنینی یا طفولیت بکر سر راهمان قرار می گرفت شادی و رضایت خاطر فوق العاده ای در ما ایجاد می کرد. کودکان گاهی غرق تماشای یک پروانۀ در حال پرواز یا مورچۀ کوچکی در پیاده رو می شوند. آنها عملاً از هر چیزی که وارد عرصۀ خود آگاهی شان می شود سرشار از حس اعجاب می گردند. این حالت باقیماندۀ عالم وصل در ماست. در آن عالم اینگونه بودیم.. مادیات تاًییدی بر آنچه هستیم به شمار نمی روند، برابری با دارایی ها، باور کاذب ایگو است که فرهنگ ما از آن حمایت می کند.

2. کیستی من یعنی کارهایی که انجام می دهم؛ از همان اوایل زندگی یاد می گیریم که می توانیم از کاری که انجام می دهیم و اینکه چقدر خوب آن را انجام می دهیم برای شناسایی خودمان استفاده کنیم. ما می آموزیم که انجام دادن کارهای مختلف ، بخصوص اگر آنها را بهتر و زودتر از دیگران انجام دهیم پاداش دارد. یاد می گیریم بیشتر از آنکه با بودن انسان باشیم، با انجام دادن انسان باشیم. تعالیمی که در سالهای اولیۀ عمرمان دریافت می کنیم متقاعدمان می کند که خود را با توجّه به دستاوردها و موفقیت هایمان شناسایی کنیم. سیستم آموزشی که بر پیشرفت ها و موفقیت ها تأکید می کند آن تعالیم را تقویت می کند. اگر ستارۀ طلایی نگیریم؛ یعنی به عنـوان انسـان ارزشی نداریم. اگر مـا با کـارهایی که انجـام می دهیم برابر هستیم، پس زمانی که کاری انجام نمی دهیم یا نمی توانیم انجام دهیم، نیستیم. اگر با بی توجّهی، ایگو را ضعیف کنیم، می توانیم با بودن نه انجام دادن، به آنچه برای انجام دادنش به این دنیا آمده ایم برسیم. می توان با رها کردن مسائل در طی کردن روند طبیعی شان بر دنیا تسلط یافت. هرگز با مداخله در کار هستی نمی توان به چنین تسلطی دست یافت.

3. کیستی من همان است که دیگران درباره ام می اندیشند؛در طول زندگیمان ایگو مرتباً با پیام هایش متقاعدمان می کند که ارزش ما به اظهار نظرها و عقاید دیگران دربارۀ ما بستگی دارد. این خود کاذب مدعی است که ارزش ما به شخصی یا چیزی خـارج از خودمـان وابسـته است. از سنیـن پایین یـاد می گیریم که عقاید دیگران را بیشتر از عقاید خودمان باور کنیم و برای دیگـران بیشـتر از خودمـان ارزش قائل شـویم. امّا عزّت نفس از باورهای درونی مثبتی که دربارۀ خود داریم سرچشمه می گیرد، نه از تأیید دیگران. من ذهنی به غلط معتقد است که نظر دیگران دربارۀ ما تعیین کنندۀ ارزش ماست. از آنجا که خود را طبق نظر دیگران می شناسیم، اگر دیگران ما را تأیید نکنند، در صدد اصلاح خودمان برمی آییم یا خود را از انظار پنهان می کنیم. خود انگارۀ ما بر اساس نظر آنها قرار دارد، و وقتی آنها ما را رد می کنند، دیگر اصلاً وجود نداریم. ارتباط این همه جلب تأیید و عزت نفس پایین با جاه طلبی چیست؟ پاسخ کوتاه این است که ما یاد گرفته ایم در تمام طول زندگیمان با حداکثر جاه طلبی، به دنبال جلب تأیید و ارزیابی افرادی باشیم که آنها را در جایگـاه قـدرت می بینیم. ما یـاد می گیریم که رضـایت والـدین، معلّـمان، اسـتادان، مقامـات ذی صلاح و رؤسا را جلب کنیـم. و چه طـور به ایـن مقصود می رسیم؟ با قرار دادن عقایدشان در جایگاهی بالاتر از عقاید خودمان. این فرایندی است که طی روزها، ماه ها و سالها اغلب در سطحی ناخودآگاه رخ می دهد. و نتیجۀ به وجود آمدن خودی کاذب و مبتنی بر ایگوست. وقتی برای عقاید دیگران اعتباری بیشتر از ارزیابی های خود قائل می شویم ، در واقع منکر خردی می شویم که ما را آفریده اسـت. سوامی پارامانـاندا می گوید؛ تصور نکنید کسی که به خودش ایمان ندارد می تواند به خدا ایمان واقعی داشته باشد.

سه جز بعدی ساختار ایگو بر اساس تمایل به بدیع و منحصر به فرد و متفاوت بودن شکل گرفته است؛

4. من از همه جدا هستم؛ اگر باور کنیم که از همۀ افراد دیگر جدا و متمایز هستیم، در واقع برنامۀ خود کاذب را تحقق بخشیده ایم. ولی باید به یاد داشت که از عدمی آمده ایم که توصیف آن در یگانگی خلاصه شده است. این گفته از یک عارف که دیگری وجود ندارد، به نحـوی خوشاینـد ما را به فکـر وا می دارد و ایگـو را بی کـار می کند. بقای ایگو بر مبنای جدایی از دیگران قرار دارد. جدایی به عنوان انگیزه ای در مرحلـۀ جاه طلبی عمل می کند. در این مرحله به مقایسه روانی چنین افکاری می پردازیم: من زیباترم، من باهوش ترم، من با استعداد ترم، بهتر عمل می کنم و از این قبیل. این نگرش در ما ریشه می دواند و همچنان به اثبات برتری خود به دیگران مشغول می شویم. اگر به این باور برسیم که جدایی وجود ندارد- دیگری در کار نیست- نیازی به اثبات برتری خود نخواهیم داشت. برعکس، وقتی همبستگی با دیگران بر باورهای ما غلبه می کند، دیگر نیازی به شکست دادن کسی، یا جنگیدن برای آنچه حقّ خود می دانیم، یا مبارزه با کسی، یا سوء استفاده از دیگران، یا تظاهر به برنده بودن نخواهیم داشت. مشاهدۀ تجلی خداوند در دیگران بدان معناست که تضادی در کار نیست، چون خود را در دیگری می بینیم. آنگاه حکمت نهفته در این سخن را درک می کنیم: وقتی دربارۀ دیگران قضاوت می کنیم، ماهیت آنها را تعیین نمی کنیم، بلکه ماهیت خودمان را به عنوان کسی که نیاز به قضاوت کردن دارد برملا می کنیم.

5. من از آنچه در زندگی ام وجود ندارد جدا هستم؛ پنجمین جزء تشکیل دهندۀ ایگو، یعنی خود کاذب ما ، اعتقاد به این موضوع را که خدا همه جا هست رد می کند. قدرت و منفعت ایگو در این است که کاری کند باور کنیم که در زندگی چیزهایی را کم داریم. ایگو مصرانه منکر همبستگی و اتصال ما با سرچشمۀ نادیدنی هستی می شود، چون با دور کردن ما از خدا قدرت می گیرد. اگر اتصال دائمی مان را با خدا باور کنیم، ایگو دیگر دلیلی برای بقا نخواهد داشت. خود واقعی ما می داند که برای ارزشمند بودن هیچ چیز کم نداریم و اعتقاد به این مسئله که برای شاد بودن به چیزی نیاز داریم، به نوعی نشانۀ جنون است. همچنین خود واقعی، می داند که چیزی به نام کمبود در عالم هستی وجود ندارد. ولی ایگو از اینکه وفور و رضایت را باور کنیم وحشت دارد، ایگو دلش می خواهد ما باور کنیم که جاه طلبی راه صحیحی برای فرونشاندن نارضایتی ما در مورد همۀ چیزهایی است که فکر می کنیم در زندگی کم داریم. ولی ما هرگز قادر به ریشه کن کردن چنین نارضایتی نخواهیم بود! جاه طلبی به روش ایگو به معنای عمری مبارزه برای به دست آوردن جایگاهی است که تقریباً بلافاصله باید آن را با چیز دیگری که فکر می کنیم نداریم جایگزین کنیم و ارتقاء دهیم. ولی ما این قدرت را داریم که مکتب دیوانه وار مبارزه و جـاه طلبی ایگـو را ریشه کن کنیم و زندگی آمیخته با شادی و رضایتی داشته باشیم.

*خدا همه جا هست

*از این رو خدا درون من است

*خدا در هر چه که فکر می کنم ندارم وجود دارد

*نتیجه: از طریق خدا به هر چیزی که فکر می کنم ندارم متصل هستم

*پیشنهاد: با خدا متحد شوید تا هر آنچه فکر میکنید در زندگی ندارید به دست بیاورید.

6. من از خدا جدا هستم؛ ایگو از اعتقاد ما به اینکه بخشی از خداوند هستیم وحشت دارد. اگر ما به خداگونه بودنمان پی ببریم جایگاه رهبری آن به خطر می افتد. طبیعتاً یکی از نقش های اصلی ایگو این است که کاری کند باور کنیم ما و خدا دو موجودیت مجزا و متمایز از هم هستیم.

  در رابطۀ خود با خدا مجسم کنیم خدا اقیانوسی بزرگ است و ما لیوانی آب هستیم که از آن اقیانوس پر شده است. اگر از ما بپرسند در لیوان چه هست، پاسخ خواهیم داد؛ یک لیوان پر از خدا. نه به آن بزرگی و قدرتمندی، بلکه فقط لیوانی پر از خدا. اگر آن لیوان آب را در پیاده رو خالی کنیم می بینیم که تبخیر می شود و از بیـن می رود و در نهـایت به سـوی منشأ خـود باز می گردد. وقتی آب اقیانوس، درون لیوان و جدا از سرچشمۀ خود قرار دارد، از قدرت اقیانوس برخوردار نیست. ولی وقتی به سرچشمۀ خود می پیوندد، دوباره بخشی از آن اقیانوس قدرتمند را تشکیل می دهد. آب روی پیاده رو که اتصالش را با سرچشمۀ خود از دست داده، نمادی از ایگو است.