پیامدهای شخصی و اجتماعی خود انگارۀ آرمانی
(تصور آرمانی از خود)
1. بیزاری از خود: افرادی که در جستجوی روان رنجور برای اهمیت و بزرگی هستند، هرگز نمی توانند از خودشان خشنود باشند، زیرا وقتی پی می برند که خود واقعی آنها با درخواستهای سیری ناپذیر خود آرمانی شان نمی خواند، از خودشان بیزار می شوند و خویشتن را خوار می شمارند.
2. توقعات مداوم از خود: استبداد بایدها، نمونه ای از آن است. برای مثال، برخی افراد توقعاتی از خودشان دارند که هرگز به انتها نمی رسند. حتّی زمانی که آنها به موفقیتهایی دست می یابند، باز هم احساس ناخشنودی می کنند و برای رسیدن به کمال به خودشان فشار می آورند.
3. گناهکاراِنگاری بی رحمانۀ خویش: افراد روان رنجور مرتباً خودشان را ملامت می کنند. « اگر آدمها مرا می شناختند می فهمیدند که من وانمود می کنم با معلومات، شایسته و صمیمی هستم. من واقعاً یک حقّه بازم، امّا کسی آن را نمی داند». گناهکاراِنگاری خویش می تواند شکلهای گوناگونی بگیرد – از اظهارات پر زرق و برق مثل پذیرفتن مسئولیت بلایای طبیعی گرفته تا مورد تردید قرار دادن اغراق آمیز مزیّت انگیزه های خودشان.
4. خود خوارشماری: به صورت حقیر شمردن، دست کم گرفتن، مورد تردید قرار دادن، رد کردن و مسخره کردن خویشتن ابراز می شود. خودخوارشماری اجازه نمی دهد افراد برای بهبودی یا موفقیت تلاش کنند. ممکن است مرد جوانی به خودش بگوید:« تو احمق و از خود راضی هستی! چه چیزی باعث می شود فکر کنی می توانی به خواستگاری زیباترین دختر شهر بروی؟». شاید زنی شغل موفقیت آمیز خود را به «شانس» نسبت دهد. گرچه ممکن است این افراد از رفتارشان آگاه باشند، امّا نمی دانند که بیزاری از خود واقعی، آن را برمی انگیزد.
5. ناکام کردن خود: کارن هورنای منضبط کردن « خود سالم» را از ناکام کردن « خود روان رنجور» متمایز می کند. اوّلی عبارت است از به تعویق انداختن فعالیتهای لذت بخش به منظور دستیابی به اهداف معقول. ناکام کردن خود، از بیزاری از خویش ناشی می شود و به منظور تحقق بخشیدن به خودانگارۀ کاذب تدارک دیده می شود. افراد روان رنجور مرتباً با مُحَرّماتی علیه لذّت و خشنودی، دست و پای خود را می بندند. « من لایق اتومبیل نو نیستم». « من نباید لباسهای قشنگ بپوشم، زیرا بسیاری از مردم جهان لباسهای پاره پوره بر تن دارند». « نباید برای شغل بهتری تلاش کنم، زیرا به قدر کافی لیاقت آن را ندارم».
6. خودآزاری یا زجر دادن خویش: منظور از خود آزاری ، قصد افراد به وارد کردن صدمه یا عذاب دادن به خودشان است. برخی افراد از دلواپسی در مورد یک تصمیم، ارضای خودآزارانه کسب می کنند. سردرد خود را اغراق آمیز جلوه می دهند، با چاقو دست خودشان را می برند. دعوایی را آغاز می کنند که مطمئن هستند می بازند، یا از سوء استفاده شدن جسمی استقبال می کنند.
7. رفتارها و تکانه های خود ویرانگری: که می تواند جسمانی یا روانی، هشیار یا ناهشیار، حاد یا مزمن، به عمل درآمده یا فقط در عالم خیال باشد. پرخوری، سوء مصرف الکل و سایر داروها، کار کردن خیلی سخت، رانندگی کردن بی پروا و خودکشی، جلوه های رایج خودویرانگری جسمانی هستند. افراد روان رنجور ممکن است به صورت روانی هم به خودشان حمله کنند. برای مثال، زمانی که شغلی ارضاءکننده می شود آن را رها می کنند، رابطۀ سالمی را به نفـع رابطـه ای روان رنجـور قطـع می کنند، یا به فعالیت جنسی بی قید و بند می پردازند.
روان درمانی غرور عصبی:
در صورتی فرد روان رنجور می تواند در مسیر خود پرورانی حرکت کند که خودانگارۀ آرمانی اش را رها کند، از جستجوی روان رنجور برای عظمت طلبی دست بکشد، و بیزاری از خود را به پذیرفتن خود واقعی تبدیل کند. با اینکه فرد روان رنجور تلاش زیادی در حفظ کردن وضع موجود به خرج می دهد، امّا دوست ندارد بیمار بماند. او از عذاب های خودش لذّت نمی برد و دوست دارد از شرّ آنها خلاص شود. گرایشهای روان رنجور مهـرطلبی، برتـری طلبی و عزلت طلبی را می تـوان در جهت گیری درست عشق، تسلط و آزادی برآورده کرد. فرد روان رنجور باید از سیستم غرور، خودانگارۀ آرمانی، جستجوی روان رنجور برای شهرت، بیزاری از خود، بایدها، بیگانگی از خود و تعارضها و تضاد هایش آگاه شود. به علاوه او باید بداند این عوامل چگونه با هم ارتباط دارند و روان رنجوری ریشه دار او را حفظ می کنند.
با اینکه روان درمانگران می توانند فرد را به سوی خودآگاهی ترغیب کنند، در نهایت درمان موفقیت آمیز بر اساس خودکاوی قرار دارد. فرد روان رنجور باید از تفاوت بین خودانگارۀ آرمانی و خود واقعی اش آگاه شود. خوشبختانه افراد از نیروی شفابخش فطری برخوردارند که وقتی به خودآگاهی و خودکاوی دست یافته باشند، به آنها امکان می دهد به ناچار در مسیر خود پرورانی پیش بروند.
.: Weblog Themes By Pichak :.