نیازهای روان شناختی اساسی
از دیدگاه اریک فروم Erich Fromm
Human Needs
• انسان ها ، به عنوان موجودات زنده، دارای تعدادی نیازهای فیزیولوژیکی هستند، که در انسان و حیوان خاستگاه و ماهیت یکسانی دارند. انسانها با حیوانات ردههای پایین تر، از دو جنبه تفاوت دارند.
o نخست از این جهت که انسان این نیازها را به شیوهای غریزی ،یعنی با پیروی از الگوهای رفتاری خشک و ثابت ارضاء نمیکند. رفتار آدمی بینهایت متغیر، متنوع و انعطافپذیر است.
o تفاوت دوم در این جاست که انسان به وسیله مجموعهای از نیازهای ثانوی برانگیخته میشود؛ نیازهایی که به جهات اجتماعی ایجاد شدهاند و از یک فرد به فرد دیگر تفاوتهای زیادی دارند.
• به عقیده فروم، دو سایق، (سایق یعنی محرک، سوق دهنده؛drive): امنیتجویی برای گریز از تنهایی و سایق متعارض با آن یعنی آزادی، فراگیر و جهانی هستند. انتخاب میان برگشت به امنیت از یک سو و پیش رفتن به سوی آزادی از سوی دیگر، غیرقابل گریز است. همه تلاشها و کوششهای آدمی به وسیله این دو قطب تعیین میشود. فروم این نیازهای روانشناختی را به شش مقوله زیر طبقهبندی کرده است:
1. نیاز به ارتباط : Relatedness
• این نیاز از این حقیقت سرچشمه میگیرد که آدمی، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال و تخیل دارد، رابطه غریزیاش را با طبیعت از دست داده است.
در نتیجه انسان باید روابط خاص خود را بیافریند. رضایتآمیزترین رابطه، رابطهای است مبتنی بر عشق ثمربخش با انسان دیگر که به غمخواری، مسئولیت، احترام و تفاهم متقابل منجر شود. ناکامی در ارضای این نیاز خودشیفتگی Narcissism به بار می آورد .
• افراد به ۳ طریق با دنیا ارتباط برقرار میکنند: o سلطه پذیری o قدرت o عشق
• فردی که تسلیم دیگری می شود، جدایی از خودش را با بخشی از یکنفر یا چیز بزرگتر از خودش یا خدا متعالی می سازد، و هویت خویش را در ارتباط با قدرتی که تسلیم آن شده است می یابد.
• قدرت طلبان از همسران سلطه پذیر حمایت می کنند، زمانی که یک فرد سلطه پذیر و یک سلطه جو یکدیگر را پیدا میکنند، اغلب رابطه همزیستی برقرار می نمایند، رابطه ای كه برای هر دو رضایت بخش است، اما مانع از پیشروی به سوی یکپارچگی و سلامت روانی می شود.
• در روابط همزیستی، اتحاد بین دو نفر احساسات ناهشیار خصومت است، این افراد همسران خود را به خاطر اینکه نمی توانند نیازهای آنها را به طور کامل ارضا کنند، سرزنش می کنند و در جستجوی قدرت بیشتر برمی آیند، بنابراین به طور فزآیندی به همسرشان وابسته و از فردیت دور می شوند.
• عشق تنها راهیست که فرد می تواند از طریق آن با دنیا متحد شود و در عین حال به فردیت و یکپارچگی برسد. وحدت باکسی یا چیزی بیرون از خویشتن، تحت حفظ شرایط جدایی و یکپارچگی خویشتن transcend our separateness without denying our uniqueness
• فروم در کتاب «هنر عشق ورزیدن»، ۴ عنصر مشترک در تمام عشق های واقعی را بیان می کند:
o اهمیت: مایل باشد از او مراقبت کند
o مسئولیت: به نیازهای جسمانی و روانی آنها پاسخ می دهد.
o احترام: برای آنها آن گونه که هستند احترام قایل می شود.
o شناخت: در نظر گرفتن آنها از نقطه نظر خودشان.
2. نیاز به ریشهدار بودن: Rootedness
• نیاز به ریشهدار بودن ناشی از این است که انسان احساس میکند که جزء جداییناپذیر از جهان است و به جایی تعلق دارد. feel at home in the universe . در دوران کودکی، این نیاز با چسبیدن به مادر ارضاء میشود. پس از دوران کودکی، شخص میکوشد این نیاز را با ایجاد احساس دوستی با دیگر زنان و مردان برآورده سازد. احساس خویشاوندی ، ارضاکننده ترین نوع ریشه داری است .
• فروم ملی گرایی را نوعی زنا با محارم می دانست زیرا احساس همبستگی ما را به گروهی خاص محدود می کند . از این رو ما را در جهان منزوی میکند.
• نیاز به ریشه دار بودن یا احساس بار دیگر در زادگاه خود بودن است.
• ریشه دار بودن را می توان با راهبردهای ثمربخش:
o از مدار قدرت مادر خارج شوند.
o موجود کامل شوند.
o به صورت فعال با دنیا ارتباط برقرار کنند.
پیوند تازه با دنیای طبیعی natural world ، امنیت می دهد و احساس تعلق پذیری و ریشه دار بودن را دوباره ایجاد می کند.
• راهبردهای بی ثمر:
o تثبیت: بی میلی سرسختانه به فراتر رفتن از ایمنی ای که مادر تأمین کرده است، آنها افراد بسیار وابسته ای هستند که وقتی حفاظت مادرانه از آنها دریغ می شود، می ترسند و احساس ناامنی می کنند. the umbilical cord has never been cut
به عقیده فروم «احساس زنای با محارم» در اشتیاق عمیق به باقی ماندن در رحم محصور یا برگشتن به آن، retreat into a womb-like existence یا به پستانهای تغذیه کنند، ریشه دارد.
برداشت فروم از عقده ادیب به عنوان میل به برگشتن به رحم یا پستان مادر یا به شخصی که وظیفه مادر داشته باشد، مربوط میشود.
3. نیاز به خلاقیت و تعالی: Transcendence-Creativity
• آدمی نیاز شدیدی دارد که از طبیعت حیوانیاش فراتر رود. او میخواهد خلاق و خیالپرداز باشد، نه اینکه در حد یک مخلوق صرف باقی بماند.
• اخلالگری و خلاقیت، هر دو گرایشاتی هستند که نیاز به تعالی را ارضا می کنند ، اما خلاقیت گرایش غالب است .
• انسانها بر خلاف حیوانات نیاز به تعالی دارند. نیاز به خلاقیت به صورت میل به فراتر رفتن از وجود منفغل و تصادفی و رسیدن به «قلمرو هدفمندی و آزادی» تعریف می شود.
تعالی را میتوان از طریق روشهای مثبت ومنفی جستجو نمود، افراد می توانند ماهیت منفعل خود را با آفریدن زندگی یا نابود کردن آن تعالی بخشند.
آفریدن یعنی، فعال بودن و مراقبت کردن از آنچه آفریده شده است. اما انسانها می توانند زندگی را با نابود کردن آن متعالی سازند و به این طریق از قربانیان به هلاکت رسیده، خودشان فراتر روند.
• فروم در کتاب «آناتومی ویرانگری انسان» اعلام کرد که: انسانها تنها گونه ای هستند که از پرخاشگری بیمارگون استفاده می کنند، یعنی کشتن به دلایلی غیر از بقا.
• فروم معتقد بود که اگر جلوی نیاز به خلاقیت به هر دلایلی گرفته شود، انسان ویرانگر می شود.
4. نیاز به هویت: Sense of Identity
• نیاز به کسب هویت، تلاشی است برای اینکه یک فرد منحصر به فرد شناخته شود :
o احساس کند که هویت خاصی دارد.
o احساس هویت از طریق فضایلی که انسان شخصاً کسب میکند
o هویت از راه پیوستن و همکاری با فرد یا گروه دیگر حاصل میشود .
o فروم معتقد بود که «پیروی»، روشی ناسالم برای ارضا کردن نیاز به هویت است
o زیرا از آن پس هویت فرد به جای اینکه با توجه به ویژگی های خود او توصیف شود
o فقط با ارجاع به ویژگی های گروه تعریف می شود .
• به علت چهار عامل:
o نیاز ،
o درک هویت،
o توانایی در آگاه بودن از خود به عنوان موجودی مجزا و متفاوت،
o دور شدن انسان از طبیعت،
انسان نیاز دارد برداشتی را در خود تشکیل دهد، تا بگوید : «من، منم» «یا من فاعل اعمالم هستم» افراد بدون درک هویت نمی توانند سلامت عقل خود را حفظ کنند واین تهدید، انگیزشی نیرومند در افراد تأمین میکند تا برای کسب هویت تقریباً دست به هر کاری بزنند.
• افراد روان نژند سعی میکنند خودشان را به افراد قدرتمند یا سازمانهای اجتماعی یا سیاسی وابسته کنند، اما افراد سالم، نیازی کمی به پیروی ازتوده مردم دارند و به دست کشیدن از خویشتن نیاز چندانی ندارند.
5. نیاز به معیار جهت یابی : Frame of orientation
• هر فرد به یک جهان بینی نیاز دارد. به عبارت دیگر، در هر فردی میل به داشتن یک طریق ثابت و مداوم در درک و فهم جهان هستی وجود دارد.
این نیاز ممکن است در اصل منطقی یا غیرمنطقی باشد. معیار منطقی ، برداشت واقع بینانه و عینی از واقعیت را فراهم می کند . معیار غیر منطقی ، دیدگاهی ذهنی است، که در نهایت ارتباط ما را با واقعیت قطع می کند .
• انسانها به خاطر جداشدن از طبیعت به: o یک نقشه راه،o معیار جهت یابی نیاز دارند تا راه خود را در این جهان پیدا کنند، انسانها بدون چنین نقشه ای: «سرگردان خواهند شد و نمی توانند به صورت هدفمند و با ثبات عمل کنند.»
6. نیاز به برانگیختگی و تحریک: Excitation and Stimulation
• نیاز به برانگیختگی و تحریک به نیاز مداوم ما برای یک محیط محرک اطلاق میشود. محیطی که در آن بتوانیم در سطوح بالایی از هوشیاری و فعالیت عمل کنیم. مغز چنین تحریک بیرونی مداومی را میطلبد تا سطوح متعالی عملکرد خود را حفظ کند. بدون چنین تهییج و تحریکی، حفظ ارتباط ما با جهان اطرافمان دشوار خواهد بود.
7. نیاز به وحدت و یگانگی Unity
o حس یکپارچگی بین درون یک فرد و دنیای طبیعی و انسانی خارج
8. نیاز به مؤثر بودن و اثربخشی Effectiveness
o احساس نیاز به انجام رساندن و پایان یک وظیفه.
نحوه ای که این نیازها برآورده میشوند، بستگی به شرایط و فرصتهایی دارد که به وسیله فرهنگ فراهم میشوند. بدینترتیب، طریقی که یک شخص با جامعه کنار میآید یا سازگار میشود . عبارت از نوع سازشی است که فرد بین این نیازها و شرایط اجتماعی که در آن زندگی میکند، ایجاد مینماید. در نتیجه این سازش ، شخصیت فرد به وجود می آید .
مثبت | منفی | نیاز |
عشق ثمربخش | سلطه پذیری یا سلطه جویی | ارتباط |
آفرینندگی | ویرانگری | تعالی و خلاقیت |
هدفهای منطقی | هدفهای غیرمنطقی | معیارِ جهت یابی |
یکپارچگی | تثبیت | ریشه دار بودن |
فردیت | سازگاری با گروه | درک هویت |
.: Weblog Themes By Pichak :.