تاريخ : پنجشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۸ | 15:39 | نویسنده : محمد رسولی
  

نگرش پرلز به شخصيت :‌گشتالت درماني
  نگرش فریتز پرلز، روان شناس و بانی گشتالت درمانی، به شخصيت بيشتر روشي درماني است تا نظريه اي دربارة ماهيت شخصيت. به هر جهت ,‌ مانند مورد فرانكل ,‌ هر نوع درماني بر نظريه اي از چگونگي كنش شخصيت انسان مبتني است !

” گشتالت “ واژه اي آلماني به معناي شكل ‌, ريخت ,‌ يا سازمان و مفهوم ضمني آن كليت و تماميت است . روان شناسي گشتالت به شيوة‌ ادراك دنياي پيرامون مي پردازد . گشتالت درماني پرلز از روانشناسي گشتالت مستقيماً سرچشمه نمي گيرد و جز كاربرد واژة‌ ” گشتالت“ ميان اين دو نظريه وجه مشترك چنداني نيست

پرلز واژة ” گشتالت“ را براي دلالت به تنها قانون پايدار و مشترك كنش بشر به كار برده است . هر موجود زنده اي به تماميت و كمال گرايش دارد . هر چه اين گشتالت (‌ به كمال گراييدن )‌ را باز دارد يا بگسلد ,‌ براي موجود زنده زيان آور است و به وضعيت ناتمام کسی مي انجامد كه بي ترديد محتاج به پايان رسيدن ‌(‌تمام و كامل شدن ) ‌است .

همۀ جنبه هاي شخص ”‌ گشتالت“ را تشكيل مي دهد و چنانچه مانع تكامل آنها شويم ,‌ تماميت شخصيت در هم مي شكند و جنبه هاي جدا از هم چه بسا معناي خود را از دست مي دهند . براي رسيدن به سلامت روان , ‌برقراري توازن در ارگانيسم لازم است و به هم خوردن اين توازن ، تشكيل گشتالت را باز مي دارد و نوعي ناسازگاري پديد مي آورد و هر گاه عدم توازني را تجربه كنيم ,‌ به اصطلاح  برانگيخته مي شويم .

بدين ترتيب ,‌ نظريۀ انگيزشي پرلز كاملاً‌ متفاوت از نظريۀ فرويد است . به اعتقاد فرويد ,‌ غرايز گوناگون سائق انسان قرار مي گيرد و حال آنكه پرلز سائق انسان را وضعيتهاي ناتمام يا گشتالت هاي ناقص مي داند . در همة‌ ما ”‌ وضعيتهاي ناتمام “‌ بسيار هست . شايد صدها و شايد ظاهراً‌ بايد ميان آنها نوميدانه گيج و سردرگم شويم و با اين همه ”‌وضعيت ناتمام“ چه چيزي باعث مي شود يكباره متوجه جهات متعدد نشويم ؟

ما بطور منظم به سراغ اين گشتالتهاي تكميل نشده مي رويم . زيرا آنها را به ترتيب اهميت منظم كرده ايم

اضطراري ترين وضعيت , ‌تا ارضاء نشود حاكم چيره گر و هدايت كنندۀ افكار و رفتار ماست . سپس مهمترين وضعيت بعدي نمايان مي شود و به همين ترتيب ادامه مي يابد .

يك جنبۀ مهم مقابله با وضعيتهاي ناتمام ,‌ تنظيم خود در برابر تنظيم بيرون از خود ا ست . اشخاص سالم بدون مداخلۀ نيروهاي بيروني خواه نيازها و توقعات ديگران و خواه محدوديت هاي يك آيين اجتماعي قادر به تنظيم خود هستند . به اعتقاد پرلز فقط آگاهي از خود مي تواند به رشد و كمال شخصيت بينجامد . با آگاهي كامل از خود مي توانيم به ارگانيسم ( جسم و ذهن ) خود امكان رهبري و تنظيم رفتارمان را بدهيم به يك معنا مي توانيم به حكمت وجود اتكا كنيم .

اين مستلزم آن است كه جوشش ها و آرزوهايمان را بشناسيم و بپذيريم و به اعتقاد پرلز افراد بيشماري از پدر، مادر و فرهنگ خويش آموخته اند كه بايد انگيزه هاي خود را فرو نشانند و در نتيجه از بيان انگيزه ها بيم دارند .

با اين حال جوششهاي سركوب شده به سادگي ناپديد نمي شوند و از راههاي ديگري خود را نمايان مي سازند . في المثل ,‌ جه بسا پرخاشگري ناكام به شكل تكانهاي عصبي ,‌ رقابت؛ بصورت زخم معده‌ و نياز به استقلال به صورت يك يا چند هراس شايد بروز كند .

به جاي اينكه جوششهاي خويش را بطور طبيعي و خود انگيخته بيان كنيم آنها را به ديگران فرا مي افكنيم و ديگران را به آنچه مي خواستيم انجام دهيم يا باشيم متهم مي كنيم. ترسوها ديگران را به پرخاشگري متهم مي كنند. خشكه مقدسها اخلاقي نبودن جوانان را محكوم مي كنند . در همۀ ‌اين موارد جوششهاي ناپذيرفتنی شخص به ديگري فرافكنده مي شود .

به اعتقاد پرلز ,‌ براي داشتن سلامت روان بايد دانست كه اين فرافكني ها احساسات دروني خودمان را نمايان مي سازند . بايد بدون تنظيم يا دخالت بيروني ,‌ توانايي بيان آزادانۀ آرزوهاي خود را داشته باشيم .

جنبۀ ديگر نگرش پرلز به شخصيت انسان ,‌ تأكيد بر حال به عنوان تنها واقعيت موجود است . به اعتقاد پرلز ,‌ جز اين زمان و اين مكان چيز ديگري براي ما نيست . گذشته وجود ندارد و آينده هم هنوز نيامده است . خاطرات گذشته مان و پيش بيني هاي آينده مان فقط در زمان حال تجربه مي شوند . كساني كه چنان مي زيند كه گويي گذشته همچنان با آنها است يا آنهايي كه به نحوي زندگي مي كنند كه انگار آينده امروز است ,‌ شخصيتي نامتعادل دارند .

چنانچه در اين مكان و اين زمان ادراك درستي از خودمان نداشته باشيم ,‌ به ناچار به گذشته يا آينده مي گريزيم كه هر دو براي رشد كامل انسان زيان آورند .

با اينكه به اعتقاد پرلز بايد كاملا ً‌ در حال زيست ,‌ اما او از رها ساختن كامل خاطرات گذشته يا ديد داشتن از آينده دفاع نمي كند و در گذشته وضعيتهاي ناتمامي هست كه بايد به پايان برسانيم ,‌ تجربه هاي شادی انگيزي هست كه ياد آوري آنها خوشايند است و تجربه هايي هست كه ما را در انطباق با زمان حال ياري مي دهد . بايد از گذشته آگاه بود ,‌ اما نبايد در آن زيست .

آينده نيز چنين است . بايد براي آينده برنامه ريخت . جز اين صورت نمي توان به كمال رسيد . اما نبايد برنامه ريزي را به عنوان جانشين زمان حال قرار داد .
- طبيعت انسان ”‌ اين مكاني و اين زماني“ :
پرلز فهرستي از ويژگي هاي انسان سالم عرضه نكرده است . اما به سادگي مي توان از نظريه هايش دربارة‌ شخصيت ، اين فهرست را استنتاج كرد.

انسان اين مكاني و اين زماني با احساس ايمني در لحظه هستي ميزيد . در مي يابد كه تنها واقعيت ,‌ همين لحظه است .

اشخاص سالم به آنكه و آنچه هستند ،‌ آگاهي و در برابر آنها پذيرايي كامل دارند . نقاط ضعف و قوتشان را مي شناسند و مي پذيرند و به عنوان انسان از استعدادهايشان آگاهند . مي دانند توانايي انجام چه كاري را دارند و چه كسي مي توانند باشند . آرمانها و هدفهايي را بر نمي گزينند كه مي دانند نمي توانند بدانها دست يابند .

آنها نه تنها خود را مي شناسند و مي پذيرند ,‌ بلكه مي توانند آشكارا و به طور كامل و بي منع يا احساس گناه ,‌ جوششها و آرزوهايشان را بيان كنند . اشخاص سالم مي توانند مسئوليت زندگي خويش را بپذيرند .

اشخاص سالم با خود و جهان ارتباط كامل دارند و با حواس و عواطفشان و آنچه در پيرامونشان مي گذرد ,‌  رابطه دارند .

انسان هاي اين مكاني و اين زماني مي توانند آشكارا خشم خود را بيان كنند . ويژگي اشخاص سالم ، فراخي مرزهاي من است و مرزهاي من,‌ در آنها انعطاف پذير و بسط و گسترش پذير است . اين عدم تعصب , شامل  مرزهاي بروني من , (‌محيط ) ‌و مرزهاي دروني من (‌خود )‌ نيز هست . هيچ فكر يا احساس، برون از مرز من قرار نمي گيرد . هيچ يك از جنبه هاي خود نفي و انكار نمي شود .

اشخاص سالم همه جنبه هاي طبيعتشان را مي پذيرند و بنابراين مي توانند از همۀ استعدادهاي خود براي رشد و كمال بيشتر سود جويند .

اشخاص سالم مسئوليت هيج كس ديگري را نمي پذيرند. همانگونه كه هيچ كس ديگري ، مسئول زندگي ما نيست ,‌ ما هم مسئول زندگي كس ديگري نيستيم .

همچنان كه پرلز در نيايش گشتالت آورده است : ”من از پي كار خود و تو از پي كار خود .“

 



تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۸ | 21:18 | نویسنده : محمد رسولی

تیپ های شخصیتی از دیدگاه اریک فروم:

اریک فروم چند تیپ شخصیتی را مطرح کرد که زیربنای رفتار انسان هستند.

شکل خالص این تیپ ها نادر است، اغلب شخصیت ها ترکیبی از چند تیپ هستند ولی معمولاً یکی غالب است.

فروم جهت گیری های بی ثمر را از ثمربخش متمایز کرد. جهت گیری های بی ثمر، روش های ناسالم ارتباط برقرار کردن با دنیا هستند که عبارتند از : 

گیرنده    Receptive
بهره کش   Exploitative
محتکر   Hoarding
بازاری   Marketing
ثمربخش  Productic


🙃 تیپ یا جهت گیری ثمربخش حالت ایده آل رشد انسان است.

🔸شخصیت گیرنده:
افراد دارای شخصیت گیرنده انتظار دارند که چیزی را که می خواهند - عشق، دانش، یا لذت- از منبع بیرونی که معمولاً فردی دیگر است بگیرند. افراد این تیپ در روابط خود با دیگران گیرنده هستند، به جای اینکه دوست بدارند نیاز دارند که دوستشان بدارند، به جای اینکه بیافرینند، می گیرند. این افراد شدیداً به دیگران وابسته هستند و در صورتی که به حال خود رها شوند فلج می شوند؛ آنها بدون کمک دیگران از انجام دادن جزئی ترین کارها بر نمی آیند. شخصیت گیرنده فروم به تیپ شخصیت جذب دهانی فروید و شخصیت مطیع کارن هورنای شباهت دارد.

🔸شخصیت بهره کش:
در تیپ شخصیت بهره کش نیز فرد برای چیزی که می خواهد به دیگران متوسل می شود. اما افراد این تیپ به جای اینکه انتظار داشته باشند از دیگران بگیرند، به زور یا با حیله گری می گیرند. اگر چیزی به آنها داده شود، آن را بی ارزش می دانند. آنها فقط چیزی را می خواهند که به دیگران تعلق داشته یا برای آنها با ارزش باشد، خواه این همسر باشد یا شیء یا ایده. برای افراد این تیپ، چیزی که دزدیده یا تصرف شده باشد از چیزی که آزادانه به آنها داده شده باشد ارزش بیشتری دارد. تیپ بهره کش شبیه تیپ پرخاشگر دهانی فروید است و با دهان گزنده که ویژگی بارز این افراد است مشخص می شود. اگر گفته شود که آنها اغلب در مورد دیگران اظهارات گزنده می کنند بازی با کلمات نیست. نمونه هایی از جهت گیری بهره کش، دسته های مهاجم و رهبران فاشیست هستند که آشکارا دوست دارند بر دیگران مسلط شوند.

🔸شخصیت محتکر:
در تیپ محتکر افراد امنیت را از آنچه بتوانند احتکار یا پس انداز کنند می گیرند. این رفتار گدامنشانه نه تنها در مورد پول و اموال مادی بلکه در مورد هیجانات و افکار نیز صدق می کند. این افراد دیوارهایی دورشان می شکند و خود را با تمام چیزهایی که انباشت کرده اند احاطه می کنند، از آنها در برابر مهاجمان محافظت کرده و تا حد امکان چیزی را بیرون نمی دهند. ویژگی آنها نظم وسواسی درباره اموال، افکار، و احساسات است. آنها نیز با رفتارشان خود را لو می دهند. این تیپ به شخصیت نگهدارنده مقعدی فروید و تیپ جدا/کناره گیر هورنای شباهت دارد. 

🔸شخصیت بازاری:
در فرهنگ بازاری مبتنی بر کالا، موفقیت یا شکست بستگی دارد به اینکه خودمان را چقدر خوب بفروشیم. مجموعه ارزش ها برای شخصیت ها و کالاها یکی است. شخصیت فرد صرفا کالایی می شود که باید فروخته شود. بنابراین ویژگی های شخصی، مهارت ها، دانش یا انسجام ما اهمیتی ندارد.
بلکه مهم این است که چه بستهء خوبی باشیم. ویژگی های سطحی مثل لبخند زدن، دلپذیر بودن، و خندیدن به جوک های رئیس از خصوصیات و توانایی های درونی مهم تر می شوند. چنین جهت گیری ای نمی تواند امنیت بوجود آورد زیرا در این حالت با مردم ارتباطی واقعی نداریم. اگر این بازی برای مدتی طولانی ادامه یابد، دیگر با خودمان ارتباط نخواهیم داشت و حتی از خودمان هم آگاه نخواهیم بود. نقش بسته ای که مجبور به ایفای آن می شویم شخصیت واقعی ما را از خودمان و از دیگران مخفی می کند. در نتیجه ما بیگانه می شویم، بدون جوهر شخصی و بدون روابط معنادار.

🔸شخصیت ثمربخش:
تیپ شخصیت ثمربخش ایده آل و بیانگر هدف اصلی رشد انسان است. این مفهوم بیانگر توانایی ما در به کارگیری تمام قابلیت ها برای تحقق بخشیدن به استعدادهایمان و پرورش دادن خود است. ثمربخش بودن به خلاقیت هنری یا اکتساب چیزهای مادی محدود نمی شود بلکه این جهت گیری نگرشی است که هریک می توانیم به آن دست یابیم.



تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۸ | 1:33 | نویسنده : محمد رسولی

معیارهای شخصیت بالغ از دیدگاه آلپورت

   گوردون آلپورت نظریه پرداز شخصیت پس از شناخت تفاوت‌های روان‌نژندها و سالم‌ها بررسی افراد بالغ را برگزید. از این‌رو می‌توان قاطعانه گفت که نظام آلپورت کاملاً متوجه سلامت انسان است.

هفت معیار بلوغ، دیدگاه‌های آلپورت را درباره ویژگی‌های خاص شخصیت سالم نمایان می‌سازد.

1- گسترش مفهوم خود: هنگامی که انسان بالغ پخته می‌شود، توجهش به بیرون از خود معطوف می‌گردد. اما داشتن رابطه با چیزی یا کسی فراسوی خود(از قبیل شغل) به تنهایی کافی نیست، انسان باید نقشی مستقیم و کامل بیابد. آدمی باید خود را با فعالیت گسترش دهد. هر چه شخص با فعالیت‌ها، مردم و اندیشه‌های متنوع‌تری در ارتباط باشد، سلامت روان بیشتری می‌یابد. خود در این فعالیت‌های پرمعنا سرمایه‌گذاری می‌شود و این فعالیت‌ها دامنه‌های گستردۀ حس خود می‌شوند.

2- ارتباط صمیمانه خود با دیگران: آلپورت میان دو گونه ارتباط صمیمانه با مردم فرق گذاشته است. این دو، توانایی صمیمی بودن و توانایی دلسوز بودن است. شخصی که از نظر روانی سالم است، می‌تواند به همه نزدیکانش صمیمیت نشان دهد. این توانایی، حاصل پرورش کامل مفهوم گسترش خود است. در این حال، شخص به فرد محبوب خود احساسی اطمینان بخش می‌دهد و به آسودگی و شادمانی او به اندازه خوشی و آسایش خودش اظهار علاقه می‌کند. دلسوزی، دومین نوع ارتباط صمیمانه، لازمه‌اش درک وضعیت واقعی بشر و احساس همبستگی با همه مردم است.

3- امنیت عاطفی: شخصیت‌های سالم می‌توانند همه جنبه‌های هستی خود، از جمله نقاط ضعف و کاستی‌های خود را بپذیرند، بدون آن که فعل‌پذیرانه تن به آن‌ها دهند. شخصیت‌های بالغ بی آن ‌که زندانی هیجان‌ها و عواطف خویش باشند یا آن‌ها را پنهان کنند، می‌توانند عواطف بشری را بپذیرند. آلپورت، خصیصه دیگر امنیت عاطفی را مدارا با ناکامی خوانده است. این خصیصه نمایان‌گر واکنش شخص در برابر فشارهایی است که بر خواسته‌هایش وارد می‌آید و سدهایی که در برابر آرزوهایش ایجاد می‌شود.

4- ادراک واقع‌بینانه: اشخاص بالغ بر پایه ادراک یا تجربه‌های شخصی، همه مردمان و تمامی موقعیت‌ها را نیک یا بد نمی‌پندارند و واقعیت را همان‌گونه که هست، می‌پذیرند.

5- مهارت و وظایف: آلپورت بر اهمیت کار و غرق شدن در آن تاکید فراوان داشته است. ضمن داشتن مهارت مورد نیاز و مناسب، باید این مهارت‌ها را به شیوه‌ای صمیمانه و مشتاقانه به کار برد و از خود از هر جهت مایه گذاشت.

6- عینیت بخشیدن به خود: شناخت کافی از خود، مستلزم بصیرت داشتن است به آن چه شخص می‌پندارد هست و آن‌چه واقعا هست. هر چه این دو تصور به هم نزدیک‌تر باشند، فرد بالغ‌تر است. شخص سالم برای این که بتواند تصویری عینی از خود داشته باشد، به عقاید دیگران راجع به خودش با گشاده‌رویی می‌نگرد.

7- فلسفه یگانه‌ساز زندگی: آلپورت، انگیزش یگانه‌ساز را جهت‌داشتن خوانده است. جهت‌داشتن، همه جنبه‌های زندگی شخص را به سوی هدف‌ها هدایت می‌کند و به او دلیلی برای زیستن می‌دهد.



تاريخ : شنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۸ | 8:16 | نویسنده : محمد رسولی

   

ویژگی های شخصیت سالم از دیدگاه کارل راجرز

    به نظر کارل راجرز ، روان شناس انسان گرا، گرایش به خود شکوفایی تنها انگیزه اساسی آدمی است. او بر این باور بود که انسان ، ذاتاً مایل به حفظ و نگهداری خویش و در تقلای پیشرفت و تعالی است و منظور او از «خود شکوفایی» نیز همین بود . خود شکوفایی در عین حال به معنای حفظ بقای ارگانیزم نیز هست . به نظر راجرز ، انسان از همان آغاز تولد طوری برنامه ریزی شده است که با موفقیت به خود شکوفایی دست یابد . ما انسان ها ذاتاً فعال و پیشرو هستیم و در صورت مناسب بودن شرایط برای به حداکثر رساندن توانایی های بالقوه خویش تلاش خواهیم کرد . گر چه خود شکوفایی با در نظر گرفتن ویژگی های افراد از شخصی به شخص دیگر متفاوت است ولی مواردی کلی نیز وجود دارد . برخی ویژگی های مشترک ناشی از فرایند خود شکوفایی عبارتند از انعطاف پذیری در برابر تحجر ، باز و پذیرا بودن در برابر دفاعی بودن و خود پیروی در برابر دیگر پیروی .

«راجرز» وجود هشت ویژگی عمده ی زیر را لازمه ی تحقق بخشیدن به خویشتن در انسان می دانست که در واقع، از ویژگی های بارز خودشکوفایی نیز می باشد:

1- آمادگی برای کسب تجربیات جدید
از نظر «راجرز»، انسان با کارکرد کامل، طبق ضرب المثل «هر چه پیش آید خوش آید» به استقبال تجربه های جدید می رود. او موضع دفاعی در برابر امور جاری زندگی ندارد، بلکه در مسیری که می رود، با موانع و مشکلات دست و پنجه نرم می کند و با آن ها وارد چالش می شود و در این راه هرچه پیش می رود، پخته تر و ماهر تر می شود. چنین شخصی به هیچ یک از هیجانات و احساسات خود، «نه» نمی گوید و به سرکوب آن ها نمی پردازد. بلکه طبق مشی تجربه پذیری خود، به آن ها، اجازه ی بروز و ظهور می دهد، البته مشروط بر این که حقوق دیگران تباه نشود. شخص کامل نسبت به احساس های مثبت مانند ترس و درد، جرآت و دلسوزی و احساس های منفی، گشوده است. این افراد از نظر احساسی نیز عاطفی ترند زیرا دامنه ی وسیع تری از هیجان های مثبت و منفی را می پذیرد و آنها را با شدت بیشتری  احساس می کنند.

2- زندگی هستی دار:

جاری بودن زندگی و زیست در این جا و اکنون، دومین ویژگی یک شخص با کنش کامل است. پویایی، سرزندگی و نشاط، جزو لاینفک چنین شخصی ست. او مدام در حال تغییر و تحول است به گونه ای که لحظه ی بعدش با لحظه ی قبلش، یکسان نیست، یعنی بالنده تر و خود شکوفا تر شده است.

3- اعتماد به ارگانیسم خود:

«راجرز» معتقد است اشخاص کامل، به ارگانیسم خود به عنوان یک کل منظم و سازمان یافته اعتماد دارند. همین امر به جای اتکاء به دیگران، آنان را به خودشان متکی می کند. این افراد خود تصمیم گیرنده هستند. در موقع تصمیم گیری، به جای مراجعه به دیگران، به تجربه، عقل، احساس، شهود و تخیل و به طور خلاصه به تمام جنبه های شخصیت که در پیش برد امور، نقش فعالی بازی می کند، مراجعه و کسب تکلیف می کنند اما این «خودبسندگی» و «خود مختاری» موجب نمی شود تا برای دیدگاه و نظر دیگران، ارزش و احترام قائل نشوند.

4-آزادی انتخاب:

به نظر «راجرز»، یک شخصیت سالم، مدام این احساس را دارد که برای زندگی کردن به هر شیوه ای که دوست دارد، آزاد است. این آزادی در وهله نخست، بیش تر جنبه ی درونی دارد. چنین فردی با این نگرش که اراده ی او محور انتخاب ها و تصمیم هاست، احساس قدرت و لذت می کند و به این باور رسیده که زمام آینده، در اختیار اوست و زندگی اش با انتخاب و فرماندهی خودش رهبری می شود.

5-خلاقیت:
ویژگی دیگر یک انسان خود شکوفا از نظر :«راجرز»، خلاق و زایشگر بودن است. به زعم او، فردی که در نهایت بلوغ روانی قرار دارد، ایستا و ساکن نیست، بلکه انسانی زاینده است. در زمینه ی تفکر، حل مسآله و هم چنین امور جاری، به آفرینش راه کارهای جدید و کارآمد دست می زند و پیوسته فرآوردهای نو و بدیع بر جای می گذارد. افرا د خلاق، تمایل دارند در فرهنگ خود به شیوه ای سازنده زندگی کنند، در حالی که عمیق ترین نیازهای خود را نیز ارضا می کنند. در واقع، آنان در جامعه ای زندگی می کنند که خود، عضوی از آن به شمار می آیند اما دنباله روی آن نیستند.

6- فرو پاشی نقاب:

مفروضه ی «نقاب» در تئوری «راجرز»، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. به اعتقاد او نقاب یا ماسک، مانع بزرگ تحقق خود است. فردی که یک صورتک دروغین به چهره دارد، قبل از آنکه به ابراز شخصیت واقعی خود پرداخته باشد، به جعل شخصیت خود دست زده است. چنین شخصی از نظر راجرز تا زمانی که به فرو پاشی نقاب خود اقدام نکند، در مرحله ی «دفاع» به سر می برد و نمی تواند به کارکرد کاملی دست یابد و کسی که دست به کنار زدن نقاب می زند، در واقع به تولد شخصیتی واقعی و جدید کمک می کند که تا آن زمان، در پس یک نقاب به سر می برده است.


7- درک و پذیرش خویشتن واقعی:

در این مرحله فرد، خودش را با تمام نقاط قوت و ضعف می پذیرد. البته این امر، مستلزم این است که فرد به «ندای درون» خود گوش بسپارد و خویشتن را همان گونه که هست بپذیرد.
8- درک و پذیرش دیگران:

افراد خودشکوفا از منش دموکراتیک برخوردارند؛ دیگران را می پذیرند و برای نگرش ها و احساسات آنان، ارزش و احترام قائل اند این رفتار آنان، همه ی افراد جامعه اعم از مرد، زن، فقیر، ثروتمند، بی سواد، تحصیل کرده، مخالف و موافق را در بر می گیرد.



تاريخ : سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۸ | 23:24 | نویسنده : محمد رسولی

آشنایی کلی با روان درمانی پذیرش و تعهد

           (ACT)

          Acceptance & commitment therapy

  روان درمانی پذیرش و تعهد (ACT) نوعی روش درمانی است که برای رسیدن به اهداف درمانی خود از تکنیک های مختلف بخصوص تکنیک های شناختی و رفتاری استفاده می نماید. این نوع درمان اصطلاحا ACT نامیده می شود. درمان پذیرش و تعهد به موج سوم رفتار درمانی تعلق دارد. رفتار درمانی حدود ۱۰۰سال پیش با کارهای ایوان پاولف و جان واتسون معرفی گردید. هدف عمده ی رفتار گرایان آن بود که علم روانشناسی را کاملا به یک علم تجربی تبدیل نمایند .رفتارگرایان اولیه اعتقاد داشتند که در پژوهشهای روانشناختی باید از روش های کاملا پژوهشی استفاده نمود.  اساس رفتار درمانی بر پایه ی اصول یاد گیری بخصوص یادگیری شرطی کلاسیک و یادگیری شرطی وسیله ای استوار شده است. زفتار درمانی در فاصله ی بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ در اوج موفقیت خود بود . اما بعد از سال  ۱۹۷۰به علت پزوهش های زیادی که در نقش زمینه ی قوای شناختی انسان در رفتارها و وضعیت روانشناختی انسان صورت گرفت روش درمانی به نام شناخت درمانی رشد یافت . در این دهه روانپزشکی آمریکایی به نام آرئون بک درمانی به نام درمان شناختی -رفتاری (Cognitive- behavioral therapy ) را بینان گذاشت . در این نوع درمان از تکنیک های شناختی و تکنیک های رفتاری برای کاهش علایم اختلال افسردگی استفاده گردید روان درمانگران درمان شناختی – رفتاری که توسط بک و همکارانش ابداع شد جز درمانهای موج دوم رفتاری قرار می دهند. ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۸ | 21:41 | نویسنده : محمد رسولی

ویژگی های شخصیت های سالم از دیدگاه مزلو

سلامت روان مقوله بسیارمهمی است و برای تعریف آن دیدگاههای گوناگون وجود دارد .بنا به تعریف سازمان بهداشت جهانی ، سلامت فکر و روان عبارت است از : قابلیت ارتباط  موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی، حل منطقی و مناسب تضادها و تمایلات شخصی.

یکی از بزرگترین نظریه پردازان در زمینه مطالعه سلامت روانی آبراهام مزلو است ،مزلو با استفاده از فنون گوناگون از قبیل مصاحبه، تداعی آزاد، فنون فرافکن و تحلیل زندگی نامه ها به بررسی و مطالعۀ ویژگیهای افراد سالم و خودشکوفا پرداخت و نهایتاً ویژگیهای مشترک آنها را به شرح زیرگزارش داد :

1- ادراک صحیح واقعیت

   کسانی که از سلامتی کامل برخوردارند از موضوعات و اشخاص دنیای پیرامونشان شناخت عینی دارند. مزلو این ادراک عینی را شناخت هستی خوانده است. آنها جهان را آنگونه که می خواهند یا نیازدارند که باشد نمی نگرند، بلکه همانگونه که هست می بینند . داوری این افراد درباره دیگران به عنوان بخشی از عینیت ادراک، دقیق است. آنها قادرند ریاکاری و نادرستی را به سرعت تشخیص دهند. این دقت سایر جنبه ها و زمینه های زندگی از قبیل هنر و موسیقی و علایق فکری و سیاسی و علمی را دربرمی گیرد. آنها این گونه مطالب رابه سبک و روش متداول جامعه یا روشی که بهترین مردم یا هر کس دیگری می بینند ، نمی بینند زیرا که تنها به داوری و ادراک عاری از تعصب و پیش داوری خویش متکی اند. شخصیتهای ناسالم، جهان را با قالب ذهنی خویش ادراک می کنند و می خواهند به زور آن را به شکل ترسها ، نیازها و ارزشهای خود در آورند. از نظر مزلو روان نژند از لحاظ عاطفی بیمار نیست بلکه شیوه شناخت او نادرست است . چنانچه تصویر انسان از جهان و دیگر مردم تصویری ذهنی باشد نمی توان با آنها رویاروی شد یا رابطه متقابل برقرار ساخت. هر اندازه بتوانیم واقعیت را عینی تر منعکس کنیم بهتر می توانیم از عهده استدلال منطقی بر آییم ، به نتایج درست برسیم و کلاً از لحاظ عقلی از کارایی بیشتری برخوردار باشیم .

2- پذیرش خود ،دیگران و طبیعت

شخصیتهای سالم نقاط ضعف و قدرت خویش را بدون شکوه و نگرانی می پذیرند ،در واقع زیاد بدانها نمی اندیشند . حتی افراد کاملا سالم هم دارای ضعفها و معایبی هستند ، ولی از این بابت احساس گناه و شرمساری نمی کنند. طبیعت خود را به همان صورتی که هست می پذیرند .همان گونه که کودک عاری از هر گونه انتقاد ،بی توقع و معصوم به جهان می نگرد و صرفا آنچه راکه می گذرد بدون آنکه درباره اش بحث کند یا خواستار دگرگونی آن باشد ،ملاحظه و مشاهده می کند یک فرد سالم نیز گرایش دارد که به همان ترتیب به طبیعت بشری خود و دیگران بنگرد. چنین شخصی از خیس بودن آب ، سختی صخره یا سبزی درخت شکایت نمی کند .

3- خودانگیختگی ، سادگی و طبیعی بودن

شخصیتهای سالم در همه جنبه های زندگی ، به شیوه ای بی تعصب و مستقیم و بدون تظاهر رفتار می کنند . ناگزیر از پنهان ساختن عواطف یا هیجانهایشان نیستند .این افراد بر طبق طبیعت خویش عمل می کنند. سادگی ، فطری بودن و حفظ حالت طبیعی و عدم تلاش برای تاثیرگذاری ویژگی رفتار آنهاست.

4- توجّه به مسائل بیرون از خود (مسأله مداری)

شخصیتهای سالمی که مورد مطالعه مزلو قرار گرفتند نسبت به کارشان متعهد بودند . آنان سرشار از حس وظیفه شناسی شدیدی بودند که بیشتر نیرویشان را در راه آن صرف می کردند . این افراد با ایثار یا حس تعهد نسبت به کار می توانند فرانیازها را به چنگ آورند یا متحقق سازند .

نویسنده ، فیلسوف یا دانشمند می توانند با کار درجستجوی حقیقت باشند ،هنرمند درجستجوی زیبایی وقاضی در جستجوی عدالت باشد .این افراد معمولا دارای رسالتی در زندگی هستند و وظیفه ای برای انجام دادن دارند .به طور کلی اینکارها غیر شخصی و غیر خودپسندانه هستند و در مجموع بیشتر به خیر بشریت یا عموم یک ملت یا تعدادی از افراد خانواده مربوط می شوند.                         

 5- نیاز به خلوت و استقلال

 این افراد انزوا و خلوت رابه میزان بسیار بیشتری از افراد معمولی دوست دارند . برای آنها آسان است که محتاط و کناره گیر و نیز آرام و متین باشند ، به همین دلیل آنها  به دیگران اتکا نمی کنند و نمی چسبند و خلوت و تنهایی را ترجیح می دهند ، ممکن است مردم عادی آنها را غیرصمیمی، پرافاده و حتی دشمن پندارند . رفتار و احساسات آنها تنها از آن خودشان است ، می توانند خودشان تصمیم بگیرند ،به نتایج خودشان برسند و انگیزش و نظام خود را تجربه کنند.

6- کنش مستقل

شخصیتهای سالم خودکفا هستند و استقلال شدید شان آنها را در برابر بحرانها و محرومیتها مقاوم و آسیب ناپذیر می سازد. از آنجا که افراد خودشکوفا تحت کنترل انگیزش رشد قرار دارند و نه انگیزش کمبود، لذا در مورد رضامندی های عمده خودشان متکی به دنیای واقعی یا سایر افراد، فرهنگها و... نیستند.

 7- تازگی مداوم تجربه های زندگی

این افراد تجربه های خاص را بدون توجه به اینکه تکرار شده باشند یا نه با احساس وجد و احترام و شگفتی می ستایند و همواره از آنچه دارند و تجربه می کنند سپاسگذارند .

8- تجربه های عارفانه

اغلب آزمودنیهای مزلو وجد و سرور و حیرتی عمیق و چیره گر نظیر تجربه های ژرف دینی را تجربه می کنند ، خود از این تجربه های عارفانه ، استعلا می یابد و شخص احساس قدرت و اعتماد به نفس و قاطعیتی می کند که گویی چیزی نیست که نتواند انجام دهد یا بدان تبدیل شود .

9- نوع دوستی و حس همدردی

این افراد نسبت به همه انسانها عمیقاً احساس همدلی و محبت دارند و در عین حال آماده کمک به بشریتند ، خود را عضو یک خانواده یعنی نژاد بشر می دانند و نسبت به یکایک اعضای این خانواده احساس برادری می کنند . البته نمی توان گفت که همه آنها نسبت به سایرین نزدیکی احساس می کنند. در واقع چون از جهات مهمی با اشخاص عادی تفاوت دارند می دانند که در سطح عالیتری عمل می کنند. همانگونه که افراد می توانند خواهران و برادران کوچکتر را دوست بدارند و خود را با آنها انطباق دهند آنان نیز به انسانها عشق می ورزند. البته برخی  اوقات چه بسا از رفتار احمقانه ، حقیر یا ظالمانه دیگران افسرده یا خشمگین شوند، امّا زود می فهمند و می بخشند.

10 – روابط متقابل با دیگران

این افراد بیش از کسانی که از سلامت روان متوسطی برخوردارند می توانند با دیگران روابط محکمتری داشته باشند . می توانند به دیگران بیشتر محبت کنند ، با آنها دوستی عمیق تری داشته باشند و خود را با آنها بیشتر وفق دهند. با وجود این هر چند روابط متقابل آنها استوارتر از روابط اشخاصی است که خواستار تحقق خود نیستند، امّا از لحاظ تعداد کمتراست . سرانجام آنکه تعداد اشخاص کاملاً سالمی که بتوان از میان آنها دوست ، همکار یا همسر برگزید بسیار اندک است .

سایر ویژگیهایی که مزلو برای شخصیتهای سالم و افراد خودشکوفا ذکرمی کند عبارتند از : ساختار خوی مردم گرا ، تمایز میان وسیله و هدف ، حس طنز مهربانانه ، آفرینندگی و خلاقیت ، مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری .